ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت

ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت

ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت

ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت

ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت
ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت از خانه ام كه رفت دلم تاب و ت

ديشب كه ميهمان به سرايم قدم گذاشت

از سفره غير نان و نمك هيچ بر نداشت

از خانه ام كه رفت دلم تاب و تب گرفت

مي رفت و همچو اين دل من ماه شب گرفت

گفتم بيا تو اين سحري را بمان مرو

سوزانده است قلب مرا اين اذان مرو

جانسوز تو نگاه بر اين آسمان مكن

خاك عزا بيا و سر خاندان مكن

مي رفت و گفت موعد ديدار آمده

وقت زيارت رخ دلدار آمده

مي رفت و گفت گشته دلش تنگ فاطمه

مي برد با خودش دل پر خون ما همه

خالي ست جاي فاطمه تا ديده تر كند

يا ناله اي كشد همه را خون جگر كند

خالي ست جاي فاطمه يار پدر شود

در كوچه هاي كوفه برايش سپر شود

آتش دگر به شهپر روح الامين نشست

فرق علي شكافت و روي زمين نشست

محراب مسجد است چنين پر شكوفه است

امشب سياه پوش علي شهر كوفه است

اي خاك بر سرم سر بابا شكسته است

انگار باز پهلوي زهرا شكسته است

انگار تازه گشته مرا داغ مادرم

افتاده ياد كوچه دوباره برادرم

انگار تازه روضه ي شهر مدينه شد

روي پدر خضاب از آن خون سينه شد

رضا رسول زاده


تعداد بازديد : 73
چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت: 10:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف