بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را

بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را

بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را

بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را

بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را
بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد به كربلا برساني كبـوترِ خـود را

 

بكش به رويِ سرِ خسته ام پَرِ خود را

به اين دو چشم، عبايِ معطّرِ خود را

 

ميانِ گريه كُنانت رسيده ام شايـد

به كربلا برساني كبـوترِ خـود را

 

به ما بهشت نوشتند ما نمي خواهيم

كنارِ خويش نگه دار نوكرِ خود را

 

كنارِ شانه ي لرزان تو چه مي چسبد

به پاي تو بگذارم شبي سـرِ خود را

 

بصيرت است همين روضه و به اين بيرق

گـره زديـم تمـاميِ بـاورِ خود را

 

به جمعِ سينه زنانت رسيده ام هر شب

به پـا كنيد همه شورِ محـشرِ خود را

 

حسين گفتنِ ما دستِ ما نبود از توست

بگو به زمـزمـه، ذكرِ مـكرر خود را

 

بـراي عمّه تان نـذر كرده ايم آقـا

بياوريم نـفسهاي آخرِ خود را  

 

حسن لطفي


تعداد بازديد : 170
یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت: 9:12
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف