مبادا باغبانى در بهاران
خزانِ نخل بارآور ببيند
مبادا در بهار زندگانى
كه نخلى، چيده برگ و بر ببيند
مبادا عندليبى لانه خويش
ز برق فتنه در آذر ببيند
چه حالى دارد آن مرغى كه از جفت
بجا در لانه مشتى پر ببيند
وزآن جانسوزتراحوال مرغى است
كه جاى لانه، خاكستر ببيند
ندارد كودكى طاقت كه نيلى
ز سيلى صورت مادر ببيند
گل سرخ ست مادر، كى تواند
رخ خود را چو نيلوفر ببيند
هزاران بار اجل بر مرد خوشتر
كه سيلى خوردن همسر ببيند
چه حالى مى كند پيدا خدايا!
اگر اين صحنه را، حيدر ببيند؟
مگو رو كرده پنهان تا مبادا
رخش را، ساقى كوثر ببيند
تواند آن كه مولا بى نگاهى
رخ محبوبه داور ببيند
خسوف مه، كسوف آفتاب ست
نخواهد خصم بداختر ببيند
ميان شعله، در از درد ناليد
كه يا رب قاتلش كيفر ببيند
ولى از روى مولا شرم دارد
كه مسمارش به خون اندر ببيند
چه سان مولاازين پس خانه خويش
تهى از دخت پيغمبر ببيند؟
نهان كن چادر و سجّاده اش را
مبادا زينب مضطر ببيند
برو ديوار و در را شستشو كن
مگر اين صحنه را كمتر ببيند