باز بی کس باز تنها باز اشکم باز آهم**باز چشمی مادرانه منتظر مانده به راهم
باغبان باغم اما طوفان خورده خود**مانده ام حیران کنار دو گل پژمرده خود
غرق زخم دردم اما طاقت گفتن ندارم**آه دیگر سوی خیمه روی برگشتن ندارم
تکیهگاهینیستدیگرقامتافتاده ام را**میکشمبردوشخستهایندوخواهرزادهامرا
باز می خنندند آن سو بعد زخم کاری خود**بازمیگریمدراینسو برامانتداری خود
کاشیکزنبینخیمهچشمزینبرابگیرد**شرمازآندارمکهبیندترسازآن دارمبمیرد
سرو بودم سبز اما داغ اکبر بر کمر زد**داغقاسمسوختدلراداغایندوبرجگرزد
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت