تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
خوش اومدی مسافر من
شکسته این بال و پر من
زخم تموم پیکر من
از دست دشمن گله دارم
خاطره از قافله دارم
کف پاهام ابله دارم
بابای مهربونم
ببین رمق ندارم
تو رو چطور ببینم
با این چشای تارم
سه ساله هستم اما
ببین که خیلی پیرم
با دیدن سر تو
اروم اروم میمیرم
بدون تو ای تا رو پودم
یه نیمه شب گم شده بودم
حالا ببین چقدر کبودم
از معجر و گوشواره هامون
سوغاتی بردن ای باباجون
برای دختر بچه هاشون
با اشک خود می شورم
لب های پر زخونت
بزار که صورتم رو بابا بدم نشونت
ارزومه که یک بار
بابا بگم دوباره
لکنت زبون گرفتم
گل تو جون نداره
حمید کریمی
تعداد بازديد : 207
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 8:05
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب