loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 1249 چهارشنبه 03 آبان 1396 نظرات (3)

یا رقیه بنت الحسین (س)

 

بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی
بابای مهربان رقیه خوش آمدی

این زخم های روی لب از چیست ای پدر؟
جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر

قاری شده سرت به سر نیزه بارها
از ناقه سمت نیزه کشاندی نگاه را

رأست ز نیزه تا که رها شد، رها شدم
رفتم بگیرمت، هدف سنگها شدم

عیبی ندارد اینکه سر من شکسته شد
وقتی به روی نی سر شش ماهه بسته شد

آن نیزه دارِ رأس تو من را عذاب داد
با کعب نی به یا ابتایم جواب داد

آن قاتلی که روی تو خنجر کشیده است
از بس مرا زده ست امانم بریده است

طوری زده به درد کمر مبتلا شدم
خیلی شبیه حضرت خیرالنسا شدم

تا عمه دید دست به پهلو و مضطرم
آهسته گفت زیر لبش \"وای مادرم\"

بابا سنان مست و حرامی سمتگر است
او بد دهانی اش ز لگدهاش بدتر است

آن موی نیم سوز که از خیمه داشتم
در راه دست پیرزنی جا گذاشتم

بابا بگویمت که چرا زار و مضطریم؟
با عمه هام کوچه و بازار... بگذریم

رد عقیق مانده به روی من آشناست
بابا بگو به دخترت انگشترت کجاست؟

وا کن دو دیده روی کبود مرا ببین
من را ببر به پیش عمویم، فقط همین

مرضیه نعیم امینی

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط نعیم امینی در تاریخ 1396/08/25 و 9:15 دقیقه ارسال شده است

عشقی که به دل کاشته بودی ثمر آورد
هم آه شب آورد هم اشک سحر آورد

آنقدر کریمی که گدا از سر کویت
از آنچه دلش خواسته هم بیشتر آورد

شرمنده اگر دیده ی پر اشک ندارم
نوکر به عزای تو همین مختصر آورد

غم پیش دل ریش تو ای مرد، کم آورد
صبر تو دگر حوصله ی صبر سر آورد

گیسوی سپیدت خبر از داغ جگر داد
غم هرچه که آورد به روی جگر آورد

سر بسته بگو پاسخ این پرسش ما را
تا خانه چرا مادر خود را پسر آورد؟

دستی به روی جام غرورت ترک انداخت
آن دست که پشت در خانه شرر آورد

سم تا جگرت دید، خجالت زده تا تشت
از کوچه و آن صورت نیلی خبر آورد

در لحظه تشییع تو از کینه، سپاهی
با تیر و کمان پیرزنِ فتنه گر آورد

\"یافاطمه\" می گفت حسین بن علی با
هر تیر که از سینه و پهلوت در آورد

مرضیه نعیم امینی


کد امنیتی رفرش
1 2 3 صفحه بعد
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 67
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 917
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 10,263
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 83
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 13,664
  • بازدید ماه : 20,991
  • بازدید سال : 395,791
  • بازدید کلی : 22,642,752