تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
داداش حسین...
ما رو با غصه ایام میبرن
سوره فجر و توی شام میبرن
ای برادر بیا ناموس داری کن
خواهرت رو ملاء عام میبرن
غم و غصه هام بی اندازه شده
به خدا داغ دلم تازه شده
جلوی چشمای زینب سر تو
آویزون به روی دروازه شده
اینهمه ازدحام و چیکار کنم؟
خستگی پاهامو چیکار کنم؟
برا تازیانه ها سپر بشم
سنگای پشت بام و چیکار کنم
دخترت رو روی پاهام میشونم
خودمو تو کوچه ها میکشونم
سر پیری به چه روزی افتادم
موهامو و با آستینم میپوشونم
همه اش از کینه مولا آب میخورد
خواهرت طعنع بی حساب میخورد
حق بده اگه خودم رو میزدم
خیزان میزد و هی شراب میخورد
جواد پرچمی
تعداد بازديد : 331
دوشنبه 26 آبان 1393 ساعت: 20:28
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب