داداش...
بذا تا یه کم نیگاهت بکنم
گریه هامو خرج راهت بکنم
کاش میشد منم فدای تو بشم
خودمو شریک آهت بکنم
دل من طاقت دوری نداره
دیگه از چشام داره غم میباره
تویی سایه سرم نرو بمون
تو بری خواهر تو کم میاره
روی تل رسیدم و پریشونم
غریبیتو دیدم و پریشونم
چقدر دور و برت شلوغ شده
صداتو شنیدم و ریشونم
همه اومدن پرت رو بشکنن
سنگ زدن تا که سرت رو بشکنن
غارت خیمه ها رو نگاه نکن
میخوان اینا کمرت رو بشکنن
یکشون با پا میزد حسین من
اون یکی عصا میزد حسین من
شمر لعنتی اومد تو قتلگاه
خنجر از قفا میزد حسین من
آخرش سرت رو نیزه ها میره
کاروانت با لباس سیاه میره
آخه نیستی ببینی حال منو
خواهرت قاطی دشمنا میره
جواد قدوســی