loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 125 چهارشنبه 08 آبان 1392 نظرات (0)

شب ظلمانی ما را سحری در راه است

عمه از حال و هوای دل من آگاه است

به امیدی که بیایی ز سفر منتظرم

تا بخواهی غم هجران رخت جانکاه است

قصه دختر دردانه تو در ویران

مثل یوسف کنعان درون چاه است

خواستم ناله برارم نفسم بند آمد

شبیه فاطمه قوت شب و روزم آه است

تا بیایی به برم از سر نی خورشیدم

روشنی بخش شب تار رقیه ماه است

همه جا بر سر نی بودی و من همسفرت

دل من تنگ و تو بالا وقدم کوتاه است

لرزش دست من و روی کبودم همگی

اثر ضربه دستان گه و بی گاه  است

زجر با نیت قربت کتکم زد و نگفت

این سه ساله است و یا دخترک یک شاه است

خواستم بوسه بگیرم زلبت خون آمد

قصه لعل لب و حنجر تو جانکاه است

سر پرخون تو را در بغلم می گیرم

در کنار سر تو مویه کنان می میرم

شاعر: مجيد رجبي

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 60
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 893
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 9,863
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 82
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 13,264
  • بازدید ماه : 20,591
  • بازدید سال : 395,391
  • بازدید کلی : 22,642,352