پدرم رفت و بود عقده گشایم عمه
بود امید دلم بعد خدایم عمه
بعد بابا که سرش همره ما بر نی بود
انس بسته به من و آه و نوایم عمه
تا نسوزد جگرم بیش تر از داغ پدر
دهد از اشک بصر آب و دوایم عمه
زند از مهر گهی شانه به مویم گریان
کشد از لطف گهی خار ز پایم عمه
تا نیفتم به کف دشمن و سیلی نخورم
نکند لحظه ای از خویش جدایم عمه
من دعا می کنم و مرگ خود از حق طلبم
نشنود این دل شب کاش دعایم عمه
هست تکلیف من امشب بگذشتن از جان
بهترین شاهد من هست وفایم عمه
من به تکلیف عمل کرده و با خیل اسیر
جشن تکلیف گرفته است برایم عمه
جشن تکلیف مرا هست چراغان از اشک
اشک خونین که بریزد به عزایم عمه
جشن تکلیف من این بود که در ویرانه
بست با خون دل خویش حنایم عمه