در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل

در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل

در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل

در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل

در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل
در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل

در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود

حتی دل فرشته برایش گرفته بود

 

با آستین پاره ی پیراهن خودش

جبریل را به زیر کسایش گرفته بود

 

زورش نمی رسید کسی را صدا کند

از گریه زیاد ، صدایش گرفته بود

 

از ابتدای شب که خودش را به خواب زد

معلوم بود آنکه دعایش گرفته بود

 

حتما نزول می کند آیات تازه ای

با چله ای که بین حرایش گرفته بود

 

مشغول ذکر نافله اش شد ، ولی کجاست؟

آن چادری که عمه برایش گرفته بود...


تعداد بازديد : 167
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 12:33
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف