تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست
تا صبح حشر بر سر بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست
دارم برای چند نفر سینه میزنم
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته ای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو
بابا خودت بگو سر بازار میروم
بابا خودت بگو که گرفتار میشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند
بابا بگو بدون علمدار میشوم
علی اکبر لطیفیان
برگرفته از نود و پنج روز باران
تعداد بازديد : 130
دوشنبه 16 مرداد 1391 ساعت: 19:15
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط آروین گلشنی در تاریخ 1348/10/11 و 19:20 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام
بنر,لوگو,هدر,پوسترو... رایگان میخوای بدو بیا چون مدتش محدوده www.goldtem.rozblog.com |