جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان

جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان

جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان

جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان

جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان
جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشان

جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود

لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود

 

رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش

یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود

 

گوشه ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش

بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود

 

چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت

گوییا آماده ی رفتن به سوی یار بود

 

بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی

در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود!

 

یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود

یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود

 

غصّه ی خانه نشینی و غم سی ساله اش

پیش چشمش می گذشت و غرق این افکار بود

 

ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه

مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود

 

آنچه که شیر خدا را بر زمین انداخته

ضربه ی تیغ عدو نه ... تیزی مسمار بود

 

... آمد استقبال او با شاخه ی گل همسرش

روی دستش غنچه ی شش ماهه ی خونبار بود

 


تعداد بازديد : 152
چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت: 18:41
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف