يا زينب كبري(س)
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت
سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت
آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید
سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت
ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد
همه سر ها به روی نیزه ي لشگر می رفت
خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست
بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت
(شاعرش را نميشناسم)