تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد که توان تا به سحر گریه ی بی شیون کرد بر سر تُربت زهرا، علی از خونِ جگر گریه ها در دلِ شب، بی خبر از دشمن کرد داغ پیغمبر و زهرا و همان طفل شهید همگی آمد و بر قلبِ علی مسکن کرد غم آن پهلوی بشکسته و بازوی سیاه رُخِ نیلی همه در مزرع دل خرمن کرد تنگ شد سینه ی بی کینه ی آن شاه چنان کآرزوی سفرِ جان، ز دیارِ تن کرد گفت: ایکاش که جان با نفس آید بیرون غم تو گلشن عالم، به علی گُلخن کرد
تعداد بازديد : 671
جمعه 01 اردیبهشت 1391 ساعت: 17:50
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب