به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را
فتادم سخت در بستر الهی بر ندارم سر
که سر بنهاده بر دیوار بینم همسر خود را
خدایا اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست تنها یاور خود را
الهی تا جوان باشد نبیند دیده طفلی
کنار خانه زیر تازیانه مادر خود را
اجل ای کاش در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
گواهی می دهد فردای محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت دختر پیغمبر خود را
علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی
مکن حبس این قدر آه دل غم پرور خود را
از آن ترسم تو را فردا فلک از پا در اندازد
که امشب می دهی از دست رکن دیگر خود را
حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن
خداحافظ که گفتم با تو حرف آخر خود را