ز بسکه آه کشیدم به سینه آه ندارم
چو شمع سوخته امید صبحگاه ندارم
ز دانه دانه اشکم به آسمان دو دیده
ستاره هست ولیکن فروغ ماه ندارم
عسای دست من سته هست شانه طفلم
برون قامت زینب توان راه ندارم
تفاوتی نکند این دو چشم بسته و بازش
خدا گواه بود قدرت نگاه ندارم
قسم به کوتهی عمر خود که در همه عمر
به غیر بردن نام علی گناه ندارم