در فراق یار
خاک کوی حرمت را به دو دنیا ندهم
قطره اشک دو چشمت به دو دریا ندهم
همه ی چیز من این دل بود ای مهدی جان
دل سرگشته ی خود جز به تو آقا ندهم
چشم من غیر تو بر هیچ کسی اشک نریخت
جز تو در این دل خود هیچ کسی جا ندهم
همه ی ترس من این است که من مهدی جان
نکند موقع مردن به تو جان را ندهم
سر امثال من و من به فدای سر تو
قابل عشق ندارد، بدهم یا ندهم؟
تو ببخشا ز کرم این همه نامردی را
نقد امروز تو ای دوست، به فردا ندهم
ای دو صد یوسف زیبا نبود چون چشمت
تار مویت به دو صد یوسف زیبا ندهم