|
تمام دارو ندارم حسین مظلوم است طبیب قلب فکارم حسین مظلوم است
در این زمانه که صبر و قرارها رفته تمام صبر و قرارم حسین مظلوم است
به صحنه های طبیعت اگر نظر فکنم گل و صفا و بهارم حسین مظلوم است
شنیدم آن که بفرموده احمد مرسل شفیع امت زارم حسین مظلوم است
یک روزی پیغمبر وارد خانه فاطمه شد . دید زهرا تو حجرۀ خلوت ، با کسی حرف می زند ، فاطمه جان داری با که حرف می زنی ؟
عرضه داشت بابا : بچۀ میان رحمم انیس من ، مونس من ، اما گاهی یک حرفهایی می زند دلم را آتش می زند . بابا یک روز صدا می زند : انا الغریب ، یک روز صدا می زند انا المظلوم ، یک روز صدا می زند انا العطشان .
فرمود : فاطمه جان بچه ات پسر است اسمش حسین ، واقعه کربلا پیش می آید حسین تو را بین دو نهر آب با لب تشنه می کشند .
می خواهم بگم زهرا جان شنیدی یک روز قرار کربلا حسین تو را بکشند ناله کردی روی زمین افتادی .(اما شنیدن کی بود مانند دیدن) .
من بمیرم برای آن خواهری که آمد دید شمر دارد از گودی قتلگاه بیرون می آید .
تعداد بازديد : 417
شنبه 05 فروردین 1391 ساعت: 17:14
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)