غرق احسان حسین و حسنم بر سر خوان حسین و حسنم بلبل عشق مرا نام دهید تا غزل خوان حسین و حسنم هر نم اشک مرا اوج دهد محو عرفان حسین و حسنم فارغ از عالم سر گشتگی ام تا پریشان حسین و حسنم نان خور سفره سبطین شدم شکر مهمان حسین و حسنم قِدمت عشق من امروزی نیست نسل سلمان حسین و حسنم هر دو غربت زده و مظلومند دیده گریان حسین و حسنم بنویسید به روی کفنم از غلامان حسین و حسنم زهرای
اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ، بغض راه گلویش را گرفته
(معمولاً اگر مادر ببیند بچه اش وارد خانه شود ناراحت بود می پرسد چرا
گریانی ؟ که ترا اذیت کرده ؟)اشکهای چشمش را پاک کرد زهرای اطهر فرمود :
میوة دلم حسینم چرا منقلبی ؟ چرا گریه می کنی ؟ عرضه داشت مادر : امروز من و
برادرم حسن ، رفتیم برای زیارت جدمان پیغمبر ، پیغمبر تا ما را دید خوشحال
شد ما را در آغوش گرفت ، ما را می بوسید و می بوئید . مرا روی یک زانو
نشاند وبرادرم حسن را روی یک زانو ، گاهی دست به سر و روی من می کشید ،
گاهی دست به سر و روی برادرم حسن ، گاهی منُ می بوسید گاهی حسن را می بوسید
، مادر فقط یک فرق بود، وقتی من می بوسید زیر گلوی من می بوسید مادر لبهایش را روی لبهای حسن می گذاشت . گفت
مادر : چرا زیر گلوی برادرم حسن را نبوسید ؟ فرمود : حسینم غصه نخور ،
ناراحت نباش ، الان می رویم خدمت پیغمبر ، پیغمبر دید زهرا دارد میاد ، دست
حسین گرفته ، قضیه را به بابایش گفت . یک وقت زهرا دید پیغمبر منقلب شد ،
گریه کرد . فرمود : دخترم جبرئیل به من خبر داد حسن را با زهر مسموم می کنند از این رو من لبان او را که محل تماس با زهر می باشد بوسیدم . زهرا جان با شمشیر سر حسین را از تن جدا می کنند لذا من گلوی او را که محل تماس شمشیر است بوسیدم. رحمت خدا بر این گریه ها ، اینجا پیغمبر زیر گلوی حسین بوسید اما کربلا ، زینب لبهایش را روی رگهای بریده برادر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین ...
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط اسداله حمیدی در تاریخ 1394/07/27 و 17:47 دقیقه ارسال شده است | |||
عالی بود عالی... کیف کردم.اجرتون با اقام امام حسن |
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت