کاروان اسرا

کاروان اسرا

کاروان اسرا

کاروان اسرا

کاروان اسرا
کاروان اسرا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
کاروان اسرا

حضرت زینب(س)-كاروان به سوی شام و كوفه

 

می روم با کاروان اما سرِ تو ساربانم

می کِشَم خود را به دنبالِ تو گرچه خسته جانم

هیچکس قادر نبود از پیکرت دورم نماید

گر سرِ بر نیزه ات با من نبود ای مهربانم

خنده ی کمرنگِ لب هایِ به خون آغشته ی تو

می زند فریاد می خواهم کمی قرآن بخوانم

ماهِ تابانم ، مشو دور از کنارم تا نمیرم

ای تمامِ حاصلم با من بمان تا من بمانم

گاهی از محمِل که می بینم سَرَت را رویِ نیزه

می خورم حسرت چرا تو اینچنین و من چنانم

جانِ خواهر سروِ بالایی که زینب داشت خَم شد

از غمِ خشکیِ لب هایِ عطشناکت ، کمانم

کاش تا دورانِ (هجران) بگذرد دیگر نمانده

نَه قراری و نَه صبری و نَه طاقت نَه توانم ...


تعداد بازديد : 211
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت: 18:08
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف