بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت قاسم (ع)
باز از پنجره ی خانه ی ما
باد بوی گل مریم آورد
ابر از شوق وصالی دیگر
آبی از چشمه ی زمزم آورد
شهر بی حوصله بود از بس که
در دل مردم خود غم می دید
کودکی آمد وباخنده ی خود
تیشه بر ریشه ی هر غم آورد
عشق با آمدنش بر هم خورد
لیلی قصه ی ما مجنون شد
مهربانی خدا در زد و باز
((حضرت عشق)) به عالم آورد
آسمان محو تماشایش بود
مات و مبهوت از این زیبایی
باز خورشید خجالت زده شد
ماه در محضر او کم آورد
باز در عالم بالا ازشوق
مجلس شعر فراهم شده بود
عشق در مدح تو از دیوانش
غزلی راسخ و محکم آورد
#
شادی آمدنش را دیدیم
یاد سه ماه ِ دگر افتادیم
باد از پنجره ها بوی شب ِ
ششم ماه محرم آورد
یاد آن لحظه که از کام عمو
جام بر جام عسل نوشید و
رفت میدان و فقط اسب آمد
خبر از غصه و ماتم آورد
بس که بر روی تنش اسب دوید
آه هم قدّ عمویش شده بود...
شب میلاد... ، ببخشید ، قلم
کربلا را به خیالم آورد
مجتبی_خرسندی