مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت

مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت

مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت

مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت

مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت
مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت

غزل مرثیه حضرت زهرا (سلام الله علیها)


مادر از خواب پرید و کمرش درد گرفت
مرغ پر بسته ی ما ، بال و پرش درد گرفت

سرفه ها خشک و گلوگیر ، خدا رحم کند
گفت زینب ، که دوباره جگرش درد گرفت

چشم را بست که قدری سرش آرام شود
یاد آن روز که افتاد ، سرش درد گرفت

خواست برخیزد از این بستر خونی اما
جای هر بوسه ی گرم پدرش درد گرفت

گریه هایش بخدا درد سری بود فقط
باز از گریه دو تا پلک ترش درد گرفت

بعد هفتاد و دو شب پهلوی او خونین بود
میخ آتش زده ی " در " اثرش درد گرفت

دست بر شانه ی من خانه تکانی میکرد
خم شد و داد کشیدم : کمرش درد گرفت


پوریا_باقری

 


تعداد بازديد : 313
شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 12:00
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف