غسل و وداع مولا با
حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
بریزید آب ، روی پیکر بی جان زهرایم
به زحمت ، از میان سینه میآید نفس هایم
ببینید حال و روزم را ، ببینید اشک حیدر را
منم آن فاتح خیبر ، که لرز افتاده در پایم
پس از هفتاد و چندی روز دیدم روی زهرا را
الهی بشکند دستی ، که آتش زد به دنیایم
"بریز آب روان اسماء ، ولی آهسته آهسته"
ببین با چشم خیسم ، سخت مشغول تماشایم
کفن کردم گل نیلوفرم را با چه اندوهی
که دیگر بین مردم ، بی کس و تنهای تنهایم
دو ماهی بود هرشب ، پیش چشمم گریه میکرد و
به من میگفت : دلتنگم ، برای روی بابایم
به بالای سرش آرام زیر لب به او گفتم:
برو تاج سر حیدر ، برو ای سرو رعنایم
برو ، اما بدان با رفتنت جان مرا بردی
پس از تو من برای مردنم هرشب محیایم
قرار بعدی ما قتلگاه روز عاشورا
بیا بالای مقتل فاطمه جان ، من هم آنجایم
✍#پوریا_باقری