مناجات با خدا-امام زمان(عج)
تا که گردیدم آشنای سحر
شد دلم وادیِ صفای سحر
بین سجاده تربتم گل شد
با نم اشک و گریه های سحر
دست خالی نمی رود هرگز
آن کسی که شده گدای سحر
تو امام شکسته دل هایی
صاحب سفرهٔ عطای سحر
بوی وصل تو می کنم احساس
از نفس های جان فزای سحر
چشم امید ما گنه کاران
بوده بر سوز یک دعای سحر
ریشه مشکلات ما این است
دلمان نیست مبتلای سحر
گره از کار وا کند بی شک
ناله های گره گشای سحر
شب شب هم زبانی یار است
درد ما غفلت از تو دلدار است