تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
باران گریه ام، نفس آسمان گرفت
خونت زمین که ریخت دل ارغوان گرفت
امروز بود سخت ترین روز زندگیم
از من تو را، عموی مهربان گرفت
در ازدحام آن همه دشمن چه ناگهان
وحشی به نیزه سینه ی پاکت نشان گرفت
از سینه ات جگر به تلافی جنگ بدر
بیرون کشید هنده سپس بر دهان گرفت
بازم خنک نشد دل از سنگ بدترش
با مُثله کردنت ز منِ خسته جان گرفت
بسته بریده های تنت را به گردنش
زین غصه بند بند من آه و فغان گرفت
با اینکه سخت زیر عبا جمع کردمت
داغت عجیب از دل خواهر امان گرفت
هفتاد مرتبه به تنت خوانده ام نماز
در پای زخمهات، دلم آشیان گرفت
در بیت هر شهید اُحُد روضه ات به پا
شهر مدینه مرثیه ات را زبان گرفت
علیرضا شریف
تعداد بازديد : 83
سه شنبه 29 تیر 1395 ساعت: 18:46
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب