loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 253 دوشنبه 31 خرداد 1395 نظرات (0)

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه

دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان

می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی

دستی ز کرم آمد ناگاه روی شانه

گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان

برخیز غزل خوان شو مستانۀ مستانه

سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست

مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه

برخواستم و خواندم یا محسن و یا مُجمِل

ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه!

هو هاتفی از یثرب می گفت دم مغرب

افطار بفرمایید از سفره ی جانانه

فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید

کردند همه طاعت فرمان ملوکانه

چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود

بسم الله هنگامِ، افطار «حسن جان» بود

ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی

نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی

هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر

پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی

افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت

رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی

ای روزی هر روزم وابسته به دستانت

ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی

اوّل قمر طاها اوّل پسر مولا

اوّل ثمر عشق صدیقه ی کبرایی

ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان!

ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی

کو حاتم طایی تا، پیش تو زند زانو

سالار کریمانی تو حاتم طاهایی

ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو

فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی

رویای شب و روزم خورشید دل افروزم

عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم

ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها

وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها

هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا

می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را

خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز

ای سـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها

ای میمنۀ هستی در میسره ی چشمت

وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها

در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده

ای کشته ی بالفطره از حُسن تو انسان ها

هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند

پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها

لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر

مُردند به عشق تو این پاره گریبان ها

در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم»

رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها

فریاد زنم محشر از عمق دل مستم

از طایفه ی عشقم ... مجنون حسن هستم

امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید

با دست تهی چشمِ پر آب حسن گوید

عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا

هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید

با رحمت و احسانِ چشمانِ پر از خیرت

این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید

امشب همه ذرات هستی حسنی هستند

خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید

کی غلغله می افتد؟ در جان همه عالم...

وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید

ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند

سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید

ای محور بخشایش در ماه عنایت ها

ماه رمضان رب الارباب حسن گوید

ای احسن اسماءِ حُسنای خداوندی

درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی

 

مجتبی روشن روان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 68
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 1033
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 12,187
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 89
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 15,588
  • بازدید ماه : 22,915
  • بازدید سال : 397,715
  • بازدید کلی : 22,644,676