وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عذر مرا ببخش دوایی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی
با شرط اینکه نذر تب پیکرت کنی
مجبور نیستی که برای دل علی
یک گوشه ای نشینی وچادر سرت کنی
زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است فکری برای پرت کنی
ای کاش از بقیه پیراهن حسین
معجر ببافی و به سر دخترت کنی
من زینب و حسن....همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط لاابل در تاریخ 1393/11/28 و 13:21 دقیقه ارسال شده است | |||
یا علی مددی ای آنکه به دست تو بود حی و مماتم من مهر تو را دارم و این باب نجاتم تو ساقی کوثر شدی و کوزه منم من من تشنه ی یک قطره از آن آب حیاتم تو پاره کن از این تن من خرقه ی سالوس تا نور ببارد به تمام حرکاتم هر صبح به ذکر تو کنم روز خود آغاز با بردن نام تو چو کشکول نباتم من هیچ به غیر از غم معشوق ندارم بر من گذری کن تو به هنگام وفاتم گاهی ز سر عیش نگاه تو بسیطم گاهی ز سر ذنب، به دنبال زکاتم هر کس متوجه نشود این سخن نغض! گاهی ز دم \"عشق٬علی\' پای بساطم گر ابر سماء از بر خود شمس ببارد بی تو بخداوند قسم در ظلماتم بر حاشیه ی ظرف عسلها بنوشتم ای زاویه ی گونه ی قند تو دواتم با لعل لبت لعل لبم لال نگردد ای لاله ی لبسوز تو شرح لمعاتم دلتنگ نجف در کف و مغروق گناهم دیریست که من منتظر برگ براتم جعفر ابوالفتحی |
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت