از سوز زهر خسته واز پا نشسته ام
چشم انتظار مقدم زهرا نشسته ام
پا می کشم به خاک وامانم بریده است
یاد اجل به یاد مداوا نشسته ام
می بینمش که از غم من گریه می کند
اشک جواد را به تماشا نشسته ام
دور از مدینه وتک وتنها عجیب نیست
با قصد پر کشیدن ازاین جا نشسته ام
اشک من وجواد و دو چشمان مادرم
در حجره گوئیا که به دریا نشسته ام
شاعر:محمد حسن بیاتلو