تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ولدی علی...
خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم!همه دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در زهرا را
خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من
به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنج تنی ای ولدی
که بهر زخم به تصویر کشیدی مارا..
سید پوریا هاشمی
تعداد بازديد : 153
یکشنبه 11 آبان 1393 ساعت: 11:13
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب