غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�

غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�

غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�

غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�

غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�
غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غزل اول... زل میزند به دور و برش غصه میخورد با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه میخورد شاید ا�

غزل اول...

زل میزند به دور و برش غصه میخورد

با هر نگاه شعله ورش غصه میخورد

حالا میان این همه نامرد روزگار

دارد برای تاج سرش غصه میخورد

شاید اگر غلط نکنم رسم عاشقی ست

باید که خون شود جگرش غصه میخورد

بر آن چه امده به سرش نه به خاطر

اهل و عیال در سفرش غصه میخورد

گاهی به یاد اشک یتیمان مجتبی

گاهی به یاد گل پسرش غصه میخورد

هر شب به تیر و تیغ و سنان فکر میکند

در هر نوافل سحرش غصه میخورد

در بین سوت و هلهله ها تا که میرسد

یک نعش پاره در نظرش غصه میخورد

این کوفه اشک قافله را در می آورد

بر زینب و دو چشم ترش غصه میخورد

پرتاب سنگ و نی همه تفریح کوفه است

با زخم های بال و پرش غصه میخورد

بالای بام دارالعماره که می رسد

زل میزند به دور و برش غصه میخورد

 

*****

 

غزل دوم

 

آقا نیا آقا نیا سودی ندارد

این التماس نابجا سودی ندارد

ضرب المثل ها غصه ام را ببشتر کرد

آخر پشیمانی چرا سودی ندارد

بهتر که اشکم را نبیند شهر کوفه

تا گریه های بی صدا سودی ندارد

آن مهر و موم کوفیان بی اعتبار است

آن خیل دعوت نامه ها سودی ندارد

اینجا کسی گوشش بدهکار شما نیست

 باب الهدی! اصرار ما سودی ندارد

هر طور دست پر بیایی سمت کوفه

در قحطی کرببلا سودی ندارد

وقتی که منع آب باشی آن همه مشک

ای حضرت خون خدا سودی ندارد

در خاطرت باشد خدا نشناس هستند

حتی قسم در نینوا سودی ندارد

از عاطفه بویی نبرده حرمله...آه

پس صحبت از مهر و وفا سودی ندارد

وقتی علی اصغر تو رفتنی شد

دیگر دم لالالا سودی ندارد

پی میبری آخر که باید دل بکنی

از اکبرت وقتی عبا سودی ندارد

تا اربا اربا کردنت دستور کار است

دیگر زره بر شانه ها سودی ندارد

وقتی بنا باشد که تو عریان بمانی

دیگر برایت بوریا سودی ندارد

رحمی نخواهد شد به ناموست عزیزم

اصلا سفارش بر حیا سودی ندارد

 

علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 236
جمعه 02 آبان 1393 ساعت: 12:32
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف