اگر که بار من از شانهام نیفتاده
بدون لطف تو خواه و ناخواه میافتد
همین که از لب ما آه آه می افتد
طبیب زودتر از ما به راه می افتد
دو روز رفتم و با پای خویش برگشتم
همیشه کار گدایان به شاه می افتد
کریم بودن و بخشیدنت به جای خودش
بگو کی از سرِ ما این گناه می افتد
به ما نگاه بینداز که چشم سلطان هم
گهی به روی غلام سیاه می افتد
هر آن کسی که بدون علی صدا کند
اگر ز چاله در آید به چاه می افتد
در این بساط که دریا به قطره محتاج است
نیاز کوه گناهی به کاه می افتد
فدای شاه غریب که لحظه آخر
به نیزه تکیه زند و بی سپاه می افتد
فدای شاه غریب که راس پر خونش
به پای دخترکی بی پناه می افتد