صحبت از لطف کریم است،غزل ربّانی است
حال هم صحبتی با تو خدا عرفانی است
“آه” از دل بکشم زود میایی پیشم
فیض هم صحبتی با تو به این آسانی است
نکشیدیم خجالت ز گنه کردن ها
دردِ “بی دردی” ما مشکل بی درمانی است
غرق در کبر و غرور و هوس عصیانم
مشکل نفس من و تو مرض پنهانی است
نکند خرج جهنم بشود احساسم
آفت عشق، هوا و هوس شیطانی است
وقت آن است که دل را بسپارم به خدا
دل شده پر ز گنه،جای خدا اینجا نیست
کم کنم از سر دل، شرّ هوس هایم را
عید قربان من است و هوسم قربانی است
نگذارید مرا لحظه و آنی به خودم
که سقوط از لبه ی درّه فقط در آنی است
پدرم خوانده مرا عبد و غلام زینب
شغل اجداد من از دیر زمان دربانی است
ما به زینب همه بالذات ارادت داریم
عشق اولاد علی در رگ هر ایرانی است
دل نمی کند ز دیدار برادر،خواهر
این وداعِ دم آخر چقدر طوفانی است
ریخته دور و برش لشکری از شمر و سنان
گودی آنقدر شلوغ است که دیگر جا نیست
کربلا راه ندادی دل ما را،باشد
کربلای من درمانده همین “شرهانی” است
شاعر: محمد كاطمي نيا