يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا

يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا

يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا

يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا

يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا
يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
يا علي اكبر (ع) ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی مانند جد خود شرف عرش اعظمی ذکر تو هم عبادت محض است یا علی ا

يا علي اكبر (ع)

ابن الحسین هستی و شهزاده ای بلی

هم دلربا و دلبری ، هم مرد و هم یلی

مانند جد خود شرف عرش اعظمی

ذکر تو هم عبادت محض است یا علی

 

اکبرترین نشانه ی الله اکبری

در هیبت و رشادت و مردی چو حیدری

شک کرده ام به ختم نبوت ، خدا خدا ...

آنقدر ای علی تو شبیه پیمبری

 

ای آسمان به زیر قدم های تو علی

یوسف اسیر چهره ی زیبای تو علی

بی اختیار روضه ات آمد به خاطرم

جانم فدای خشکی لب هاب تو علی

 

آئینه ی تمام قد رسول علی

آرام جان حیدر و عشق بتول علی

قربانی حسین شدی در منای عشق

تشنه ترین ذبیح، حجت قبول علی

 

با خواهرت چگونه بگویم غم تو را

دق میکند چو بشنود او ماتم تو را

تنها چگونه جمع کنم داخل عبا

از جای جای دشت تن درهم تو را

 

در یک عبا به سوی حرم میبرم تو را

در بین خنده ها پسرم میبرم تو را

هر جا بنگرم ز تو بینم نشانه ای

چون چاره نیست میگذرم...میبرم تو را

 

با تو چه کرده اند این گرگ ها علی

خون میچکد ز سُم همه اسب ها علی

این آخرین سفارش بابای پیر توست

در پیش عمه ات نزنی دست و پا علی

 

آه ای پسر به جان پدر شعله ها زدی

آندم که پیش چشم عدو دست و پا زدی

تو میروی قرار دلم با تو میرود

این داغ هجر بر دل بابا چرا زدی...

 

محمد هاشم مصطفوی


تعداد بازديد : 173
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف