یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور

یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور

یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور

یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور

یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور
یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یا صاحب الزمان... هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور ای آنکه هستی در افق در انتها نور بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم من منشأ تاریکی ام اما شما نور

یا صاحب الزمان...
هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور

ای آنکه هستی در افق در انتها نور

بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم

من منشأ تاریکی ام اما شما نور

ای آخرین منظومه ی پنهان زهرا

ای نقطه ی اعجاز « لا حول ولا » نور

تنها تویی خورشید گرما بخش عالم

اصلا تویی «نورٌ علی نورٌ علی نور»

وقتی که خود را نذر چشمان تو کردم

در بی کرانها دیده ام بی شک تو را نور

تو آخرین بیتی که در ایهام مانده

شعر غزل هستی ولی سرتابه پا نور

 

مجید قاسمــــی


تعداد بازديد : 281
چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت: 7:40
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف