مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت

مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت

مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت

مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت

مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت
مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
مادر عباس... یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت.. میاید و کنار بقیع گریه میکند... به بچه های خود چقدر احتیاج داشت
مادر عباس...
یک گوشه ای نشسته فقط زل زده به در

در خانه آنقدر به پسر احتیاج داشت..

میاید و کنار بقیع گریه میکند...

به بچه های خود چقدر احتیاج داشت

این پیرزن که میخورد اینگونه بر زمین

خیلی میان کوچه قمر احتیاج داشت

 

حامد جولازاده

 


تعداد بازديد : 191
شنبه 23 فروردین 1393 ساعت: 8:38
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف