حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی

حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی

حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی

حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی

حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی
حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین مولا ز فراق خونجگر بود از هر شبِ خود غریب تر بود تابوتِ حبیبه اش به دوشش خاموش و بر آسمان خروشش شب سوخت به اشکِ بی

حضرت زهرا(س)-تشییع و تدفین

 

مولا ز فراق خونجگر بود

از هر شبِ خود غریب تر بود

تابوتِ حبیبه اش به دوشش

خاموش و بر آسمان خروشش

شب سوخت به اشکِ بی صدایش

تابوت گریست از برایش

میبُرد کتابِ غربتش را

میدید ز دور، تربتش را

میسوخت به یادِ آن شهیده

میرفت به قامتِ خمیده

دنبالِ جنازه با دلی چاک

هر چندقدم فتاد بر خاک

یک دست به سویِ حَیِّ مَنّان

دستِ دگرش به دوشِ سلمان

مقداد بر او نظاره میکرد

تقدیم غمش ستاره میکرد

میریخت سرشک بر عُذارش

میکرد نگه به قبر یارش

کای قبر، امیدِ حیدر است این

پاکیزه گُلِ پیمبر است این

جانانِ من است این تن پاک

آرام به بر بگیرش ای خاک

او صَدْمه یِ بیشمار دیده

او در پسِ در فشار دیده

اکنون که تو گشته ای مزارش

ای قبر دگر نده فشارش

اُمّیدِ دلِ مرا، زمانه

بگرفت زمن به تازیانه

این است شهیده ی ولایت

خونِ کفنش کند روایت

دستش به غلافِ تیغِ دشمن

گردید جدا ز دامنِ من

پس چشم ز جان خویشتن بست

بگرفت جنازه را سَرِ دست

جان بر سر دست خود نهاده

تنها و غریب ایستاده

دیدند برای اوّلین بار

لرزید علی در آن شب تار

کس نیست جنازه را بگیرد

ای وای اگر علی بمیرد

ناگه دل شب در آن بیابان

از قبر، دو دست شد نمایان

کای مظهر اقتدار و غیرت

وی رفته فرو به بحر حیرت

من صاحب این امانت هستم

بسپار گل مرا به دستم

آن شب که چو گُل ز هم شکفتی

زهرای مرا ز من گرفتی

بر دست تو دست او نهادم

کی یاس کبود بر تو دادم؟!

دردا که گلم پر از نشانه است

نیلوفرِ دست تازیانه است

 


تعداد بازديد : 121
پنجشنبه 14 فروردین 1393 ساعت: 11:34
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط Evan در تاریخ 1393/01/14 و 11:37 دقیقه ارسال شده است

Evan

با سلام
اگر شما نیز مانند هزار وبمستر موفق میخواهید بازدید خوبی داشته باشید و رتبه الکساتون بهبود پیدا کنه به سامانه افزایش بازدید و بهبود رتبه الکسای ما بیاید
بگذارید یک بار نیز شما در گوگل حرف اول را بزنید
وبلاگتان را به دنیا معرفی کنید
www.tikbazdid.ir


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف