نام حسین بردی و دلها کباب شد
دنیا به روی شانه زخمم خراب شد
اشکی چکید وآینه در آینه شکست
حتی فرات هم ز خجالت سراب شد
دامان آفتاب فلک رنگ خون گرفت
آماج تیر حرمله قلب رباب شد
ساقی خجل ز ناله ی اطفال تشنه لب
مشکی به دوش بار دگر سوی آب شد
گردی بلند گشت و زمان بی امان گریست
مه پاره ، گشت و بادیه پر اضطراب شد
در خون نشست پیکر عباس قهرمان
خورشید رو به سوی قمر در شتاب شد
دلها شکست و مشک درید و علم فتاد
این بار مه، بر سر نی آفتاب شد
شعر: قنبر سماچی"کاکا سیرافی"
چشمان من دخیل خراسان ست آن قدر گریه می کنم آن گونه ...
آن گونه که نگاه کنند امشب انبوه زائران تو این سو را
مشهد گلی ست سرسبد گل ها دیگر به رشت بازنخواهم گشت
آدم که می رسد به گل نرگس از یاد می برد گل شب بو را
آرش پور علیزاده