وقتی آن بی صفت از چشم حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت
دید در کوچه به دنبال حرم میگردد
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
ذکر یا فاطمه روی لبش داشت ولی
ضربه ی سیلی آن مرد صدا را انداخت
سر برهنه وسط جمع حرامی رفت و
مرکب تند رو آن مرد خدا را انداخت
به زمین خورده صدا زد وای از
تیرهایی که شه کرببلا را انداخت