چيست جنان گوشه اي از وسعت گلزارتو
شمه اي ازلطف تو ونعمت سرشارتو
روح الأمين آنكه بود حامل وحي خدا
فخرنمايد كه بود خادم دربارتو
گرچه خدا را نتوان ديد به چشم وبصر
فاش بگويم كه توان ديد به رخسار تو
درشب معراج به هنگام خداحافظي
گفت خدا به مصطفي علي نگهدا ر تو
همچو من ارخسته دل استي و زره مانده اي
ناد علي گو كه گره وا شود ازكار تو