من همان روز ولادت که ز مادر زادم
بود زخمت به جگر نعمت مادر زادم
بوده ام هیچ و همه بود و نبودم از توست
آن زمانیکه نبودم به غمت دل دادم
به سر کوی تو ای کعبه ی آمال دلم
باد می آوردم گرچه دهی بر بادم
قصّه ی عشق تو درسی نه که در سینه بود
این حدیثی است که دادند از اوّل یادم
سال ها بود که در بند تعلّق بودم
از زمانی که اسیر تو شدم آزادم
خواستم تا که بر آرم سر از این هفت سپهر
خم شدم سجده به خاک قدمت بنهادم
هرچه دارم همه از پاکی مادر دارم
رحمت حق به روانش که حسینی زادم
پیش از آنی که پدر جانب مکتب بردم
الف قامت عبّاس تو بود استادم
عید نوروز منِ دلشده آنروز بود
که شرار غمت آمد به مبارکبادم
«میثم» از عالم دیوانگی این را دانست
از زمانیکه خراب تو شدم آبادم
استاد سازگار