مریض کوی جنونم، دوای من وصل است
جواب کرده ی عشقم، شفای من وصل استنصیب من غم هجران شد از هزاران جرم
گناه جان و دل و دیده های من وصل استشکایتی ننمودم ز فتنه های فراق
سکوت و صبر دل و ماجرای من وصل استدل شکـسته و غـمدیـده را کجـا ببرم..؟
سـوار مـوج جنـون، نـاخدای من وصل استچگونه کعبه روم، بـا چه رو طواف کنم
طواف کعبه و سعی و صفای من وصل استز خاک کوی تو ای دوست، بر ندارم چشم
که نور چشم من و توتیای من وصل استاگر که نیکم اگر بد، نوشته پایِ توأم
درون برزخ هجرت، جزای من وصل استبه زیر تیغ غمت ، سر نهاده ام عمری
شهید عشق توأم، خون بهای من وصل است
به روی خواهش نفسش نهد مهاجر پای
شکسته نفس من آری، هوای من وصل است
محمدبنواری