تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
گفت: کم بستهی تو بودم و حالا کمتر
گفت دنیا به خودش میپیچد تا محشر
گفت: تا در نشکستهست، به جای نیزه
بر گلویت بنشین تا لب خشک مادر…
گفت: تا در نشکستهست بیا جای زهر…
خون دل خوردهی من! پارهی تن! پاره جگر!
گفت: ای غنچهی نشکفتهی من خوب بخواب
خواند: لالا لالا لا… پرپر پرپر پر…
گفت: ای کاش تو را باز ببیند زهرا
گفت: ای کاش مرا باز ببینی حیدر!
آن طرف همهمهی مبهم هیزمها بود
این طرف زمزمهی خواهش یک پیغمبر:
إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی*، دیوار!
إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، ای در!
مژگان عباسلو
تعداد بازديد : 123
شنبه 24 فروردین 1392 ساعت: 0:40
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب