تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
آقاي من شرمنده ام چون رو سياهم
اما بدان كه توبه كردم سر به راهم
مثل كبوتر مي رسم از راه خسته
در بين اين ديوارها بي سرپناهم
هر روز آهن رخنه در اين شهر دارد
از اين فلز يخ بسته در اين سينه آهم
تو آفتابي شهر گرما از تو دارد
چون كهربايي پيش پايت مثل كاهم
اين قفل ها از بند بندم مي شود باز
آقا فقط محتاج تنها يك نگاهم
من خاك پايت مي شوم مانند موري
اي حضرت شمس الشموس اي پادشاهم
مجتبي اصغري فرزقي (كيان)-مشهد
تعداد بازديد : 246
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 6:51
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب