شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت

بار غربت را كسي از روي دوشش بر نداشت

در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي

عابر دلخسته جز نتهائيش ياور نداشت

بامهاي خانه هاي مردم بيعت فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت

مي چكيد از مشك هاشان جرعه جرعه تشنگي

نخل هاشان ميوه اي جز نيزه و خنجر نداشت

سنگها كمتر به پيشاني او پا مي زدند

نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت

روي گلگون و لبي پر خون و چشماني كبود

سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت

سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش

جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت

ï

دخترش با ديدن بازارهاي كوفه گفت

خوب شد باباي من در دست انگشتر نداشت

یوسف رحیمی


تعداد بازديد : 274
یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت: 18:05
نویسنده:
نظرات(0)
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف