بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست

بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست

بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست

بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست

بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست
بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود از این قنوت و از این دست

 

بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود

همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود



از این قنوت و از این دست های سرد تهی

مشخص است که هم دار و هم ندارم بود



مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود

به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود



نکشت و کشت مرا ، جان گرفت و هم جان داد

تبسمش، که تسلای جان زارم بود



هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند

ولی مدینه نفهمید او بهارم بود



منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم

که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود



در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد

جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود


سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی

که در نماز پسین، دومی کنارم بود



شاعر : پیمان طالبی

 



تعداد بازديد : 149
سه شنبه 29 اسفند 1391 ساعت: 1:27
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف