غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علي مرتضي افتاده بود دست مولا بسته و بيت ولايت سوخ

غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جان علي مرتضي افتاده بود
دست مولا بسته و بيت ولايت سوخته
آيه‌اي از سوره ي کوثر جدا افتاده بود
گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل
گوشواره من نمي‌دانم کجا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوي زهرا شکست
پاي دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود
مجتبي در آن ميانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهيد کربلا افتاده بود
فاتح خيبر براي حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در ميان کوچه‌ها افتاده بود
کاش اي آتش بسوزي در شرار قهر حق
هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود
مادر مظلومه مي‌پيچيد پشت در به خود
دختر معصومه زير دست و پا افتاده بود
غير زهرا غير محسن غير آتش غير در
کس نمي‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود
فاطمه نقش زمين گرديد «ميثم» آه آه
فاطمه نه بلکه ختم ‌الانبيا افتاده بود


تعداد بازديد : 227
چهارشنبه 23 اسفند 1391 ساعت: 1:16
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف