loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 225 پنجشنبه 03 آذر 1390 نظرات (0)

راحت بخواب حاجيِ شش ماهه ي حرم

دركم كن اي پسر كه به والله مادرم

عمّو كه رفت ، گفت به خواهر برادرت

من مي روم براي شما آب آورم

امّا نشد به خيمه رساند سبوي آب

آخر به خون نشست علمدار باورم

حالا كه در سرِ تو هواي پريدن است

تا آسمان دست پدر ، اي كبوترم

باشد ، بپَر ، ولي دلِ من گيرِ حلق توست

حالا كه دلخوشم به نظرهاي آخرم

رفتي به روي دست پدر جا گرفته اي

پَر مي كِشي و خود به خود از جاي مي پَرَم

مردي شدي براي خودت بعدِ چند ماه

گفتي ميان معركه همتاي اكبرم

از بينِ خيمه چشم من افتاد سوي تو

تيري نشست بر گلويت ، خاك بر سرم

حالا ذبيح اكبرِ كرب و بلا شدي

حالا شدي سند به غريبيِّ شوهرم

وقتي كه ديدَمَت به بلنداي نيزه ها

گفتم نيفتد از سرِ ني رأس اصغرم

بي تو رباب سايه نشيني نداشته

بعد از حسين از همه بي سايبان ترم

اكبر ترين صغير ، ببين از فراق تو

گشتم (اسيرِ) تازه ترين زخم پيكرم

شاعر: حمید رمی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 60
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 860
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 9,393
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 81
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 12,794
  • بازدید ماه : 20,121
  • بازدید سال : 394,921
  • بازدید کلی : 22,641,882