دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد
یعنی حسین های تنت را گرفت و برد
دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت
عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد
مردی به شیوه ای وقیحانه آمدو...
ته مانده های بدنت را گرفت و برد
نوبت به ساربان رسید و دم غروب
انگشتریِ یمنت را گرفت و برد
دندان...زبان...لبت...و خلاصه سنان پست
شیرازه های دهنت را گرفت و برد...!
شاعر: سيد صادق موسوي