امام حسین(ع)-شهادت-گودال
تشنه بود و به خاك ها خونش
از رخ و گونه و جبین می ریخت
یكنفر خنده كرد به تشنگی اش
پیش او آب بر زمین می ریخت
نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود
بوسه ای سنگ، بر جبینش زد
نوبت تیرِ حرمله شده بود
آه، از پشت زین زمینش زد
فاصله كم شده كمانداری
تیرها را دقیق تر می زد
یك نفر بر آن تن زخمی
نیزه اش را عمیق تر می زد
ناله ای می رسد به هركس كه
به تنش تیغ می كشد... نزنید
مادرش چنگ می زند به رخش
دخترش جیغ می كشد... نزنید
نوبت یك حرامزاده شد و
نوك سر نیزه اش به سینه نشست
وزن خود را به نیزه اش انداخت
آنقدر تكیه داد نیزه شكست
داس هایی بلند را می دید
بین دستِ جماعتی خوشحال
از سرِ شیب، پیكری را وای
می كشیدند تا ته گودال
تبر و داس و دشنه و شمشیر
با تنی خُرد جور می آیند
تا بدوزند بر زمین، از راه
نیزه های قطور می آیند
شمر دستش پُر است و با پایش
بدنش را به پشت میچرخاند
نیزه ای را حرامزاده زد و
نیزه را بین مشت می چرخاند
آن وسط چندتا حرامزاده
بدنی ریز ریز می كردند
با لباسی كه از تنش كَندند
تیغشان را تمیز می كردند